رمان همیشه یکی هست !(فصل سوم )
رمان همیشه یکی هست !(فصل دوم)
رمان همیشه یکی هست !(فصل اول )
خلاصه :
بلبل دختري كه روزگار سختي رو گذرونده . مشكلات و سختي ها از اون به جاي يه دختر با احساساتي لطيف يه پسري ساخته كه بتونه گليم خودش و از آب بيرون بكشه . روزگار براش موقعيت هايي رو رقم ميزنه كه زندگيش و دست خوش تغييراتي ميكنه و باعث ميشه از حالت تدافعي و پسرونه ي خودش خارج بشه و هويت دخترونه ي خودش و دوباره پيدا كنه . . .
رمان بادیگارد (فصل اول)
خلاصه داستان: درمورد دختریه که بخاطر شغل باباش همیشه بادیگارد همراهشه. ولی دختر از سر لجبازی با پدرش بادیگاردها رو میپیچونه یا فراریشون میده.
نوع رمان: عشقولانه، طنز، پلیسی.
نویسنده: Shaloliz
رمان تقاص (فصل اول)
سالها پیش … وقتی هنوز چشم به دنیا باز نکرده بودم حوادثی رخ داد که تاثیرش را مستقیم روی زندگی من و تو گذاشت … شاید هیچ کس تصورش را هم نمی کرد یک عشق اتشین در گذشته باعث یک عشق اتشین دیگر در آینده شود … اما به خاطر زهری که گذشتگان از عشق چشیدند عشق ما نیز باید طعم زهر به خودش بگیرد … باید تقاص پس بدهیم … هم من هم تو … تقاص گناهی که نکردیم … تو به من استواری را یاد بده! من شکننده ام … من از جنس بلورم … من لطیفم … نگذار بشکنم … برای شکستنم زود است! دستم را بگیر … تنهایم نگذار … نگذار این تقاص بی رحمانه روحمان را به کشتن بدهد … نگذار … بگذار این زنجیره گسسته را من و تو پیوند بزنیم … بگذار این کینه ها را از بین ببریم … بیا با هم باشیم که تو از منی و من از تو … تو نیمه دیگر وجودمی … کسی هستی که قبل از دیدنت می شناختمت … حست می کردم … با من بمان … این تقاص حق من و تو نیست … هیچ وقت باور نمی کنم که بلور وجودت شکسته باشد … همان خورده شیشه ای که بقیه می گویند را تو نداری … نه نداری … منم ندارم … نمی خواهم باور کنم که تو وسیله ای شدی برای تقاص پس گرفتن … نگو که دارم خودم را گول می زنم! شاید تو خودت خواستی … شاید هم نه! شاید فولاد آب دیده شدی زیر بار غم این عشق … بین دو راهی و تردید گیر افتاده ام … بین مرد بودن و نامرد بودن تو … کمکم کن … این راه که می روی به ترکستان است … شاید هم نه … قسمت است … هر چه که هست من خود را به دست تو می سپارم … تو برو و مرا بکش به هر سو که دوست داری … من را با قسمتم پیوند بزن و خودت را با ….
چه خلاصه ای شد! کل رمان توش گنجونده شده ها! اما نیاز به اندکی تاملات داره
رمان نیما (فصل آخر)
![](http://www.botiapatogh.ir/wp-content/uploads/2013/11/nima3.jpg)
رمان نیما (فصل اول)
![](http://www.botiapatogh.ir/wp-content/uploads/2013/11/nima3.jpg)
رمان چشم هایی به رنگ عسل (فصل اول)
![](http://www.patugh.ir/up/2012/06/roman1.jpg)
خلاصه رمان : شیدا دختری بسیار جذاب است از خانواده ای مرفه. وی به دلیل نامزدی با محسن یکی از افراد یک باند قاچاق که قصد سواستفاده از او را داشته چند ماه را در آسایشگاه روانی گذرانده است. پس از بهبود نسبی دکتر روان پزشکش به او توصیه میکند در جایی مشغول به کار شود. او در یک شرکت به عنوان مسئول بایگانی مشغول به کار می شود. در این بین فرزاد متین رئیس شرکت کم کم درگیر عشق شیدا میشود ولی شیدا نسبت به تمام مردان با دیده شک و تردید می نگرد…
نویسنده:زهراکلهر
بریدبخونیدمنتظرنظراتتون هستمااااااااااااااااااااا
رمان برایم از عشق بگو(فصل آخر)
![](http://baranamad.persiangig.com/image/8485bpnhgcz2rwiobv.jpg)
رمان برایم از عشق بگو(فصل چهارم )
![](http://baranamad.persiangig.com/image/8485bpnhgcz2rwiobv.jpg)
رمان برایم از عشق بگو(فصل سوم)
![](http://baranamad.persiangig.com/image/8485bpnhgcz2rwiobv.jpg)
رمان برایم از عشق بگو(فصل دوم)
![](http://baranamad.persiangig.com/image/8485bpnhgcz2rwiobv.jpg)
![](http://baranamad.persiangig.com/image/8485bpnhgcz2rwiobv.jpg)
نوشته:باران.ش
داستان دنباله يک بار نگاهم کن است
هر کی رمان یک بار نگاهم کن رو نخونده بزار بره بخونه بعد بياد اينو بخونه چون این دنباله اون رمانه
خلاصه: داستان با به هم رسیدن ترنج و ارشیا آغاز میشود ولی کم کم ترنج و ارشیا به حاشیه می روند و ماکان به عنوان نقش اصلی داستان در مرکز توجه قرار می گیرد. ماکان شر و شیطان به دنبال نیمه گمشده اش همه جا سرک کشیده و تقریبا از پیدا کردن ان ناامید شده است که به صورت خیلی اتفاقی با دختری رو به رو میشود در حالی که نمی داند او قرار است بعدا به نیمه گمشده اش تبدیل شود. ولی ماکان برای رسیدن به او باید تغییر کند باید خودش را بسازد تا لایق ان دختر شود او تمام تلاشش را می کند ولی....
رمان یکبار نگاهم کن (فصل اول)
![نت.jpg](http:///imgs/2014-02/82977301215118634098.jpg)
خلاصه رمان : در مورد دختری ۱۵ ساله است به نام ترنج که شیفته دوست برادرش ارشیا میشه اما ارشیا اصلا اونو جز ادم ها حساب نمیکنه ...
شاید بگم بعد عمری قشنگترین رمانی بود که خونده بودم .. نه م.ا.چ و ب.و.س.ه داشته نه م.ش.ر.و.ب کوفت و زهرمار یه رمان قشنگ و پر از شیطنتت و کل کل و همچنین آرامش !
رمان گناهکار(فصل آخر)
![](http://up.behtarin.com/uploads/7c6d92bd9a1.jpg)
رمان گناهکار(فصل چهارم )
![](http://up.behtarin.com/uploads/7c6d92bd9a1.jpg)
رمان گناهکار(فصل سوم )
![](http://up.behtarin.com/uploads/7c6d92bd9a1.jpg)
رمان گناهکار(فصل دوم)
![](http://up.behtarin.com/uploads/7c6d92bd9a1.jpg)
رمان گناهکار(فصل اول)
![](http://up.behtarin.com/uploads/7c6d92bd9a1.jpg)
حِرفه ش چیه؟..زورگیری؟!..باج گیری؟!..کلاهبرداری؟!..یا..
گناهش خلافه یا خلافش گناه؟..شاید هم هر دو..
گناهکارِ قصه ی ما دل داره؟!..وجدان داره؟!..من که میگم داره..ولی اگر دل داره و وجدان حالیشه پس چرا شد گناهکار؟!!..
چی شد که آرشام این مسیر رو تو زندگیش انتخاب کرد و تهش رسید به اینجا که این اسم شد لقبش؟!لقبی که خودش به خودش داد ولی کسی جرات نداشت اونو گناهکار بخونه..
این قصه از کجا شروع شد؟!..شاید از اونجایی که آرشام فهمید توی این دنیای بزرگ بین این ادمای دوراندیش و ظاهربین یا باید درّنده باشی یا بذاری اونا تو رو بدرن..
آرشام توی زندگیش یک هدف داره..هدفی که براش بی نهایت مهمه..خیلی ها رو برای رسیدن به این هدف از سر راهش بر می داره..
ایا عشق به سراغش میاد؟!.. مردی که حتی از اسمش هم فراریه..کسی که همیشه به عشق پشت پا زده و اون رو مزاحم تو کارش می دونه می تونه عاشق بشه؟!..
دلارام دختری پر از شور و احساس..درست نقطه ی مقابلِ مردی سرسخت از جنس غرور..این دختر چطور وارد زندگی آرشام میشه؟!..از راه عشق یا..
دختری که به هیچ عنوان حاضر نیست تو زندگیش حرف زور بشنوه و همیشه با زبون تند و تیزش از خودش دفاع می کنه..دختری که نترس نیست ولی لفظ قوی داره..
و اما شغل گناهکارِ ما چیه؟..به گناهش مربوطه؟..
خودش همیشه میگه :اسمم گناهکار..رسمم تباهکار..
پس......
رمان زیتون (فصل آخر)
![](http://www.botiapatogh.ir/wp-content/uploads/2014/02/Zeytoon.jpg)
تعداد صفحات : 7